جهانی شدن در ابتدای قرن بیست و یکم ورد زبان متون دانشگاهی و رسانه های عمومی شده است. یک کاوش عجولانه رایانه ای در یک کتابفروشی آنلاین، در فرست سرچ[2]  یا هر موتور جستجوگر تجاری دیگری، صدها یا حتی هزاران مدخل به شما می دهد. با در نظر داشتن اینکه تا پیش از 1990 به ندرت با این واژه برخورد می شد، حضور ناگهانی آن در همه جا می تواند یک نوع رکورد شمرده شود. چنان اقبالی ممکن است متون کم عمق و کم مایه ای را به دست دهد، که اسباب تمسخر و طنز نیز شده است[3]. اما از کتابی با عنوان انسان شناسی جهانی شدن انتظار می رود این مفهوم را جدی بگیرد.

تعریف جهانی شدن تقریبا به شماره متخصصانی است که به موضوع پرداخته اند. ما برای شروع ]کتاب انسان شناسی جهانی شدن؛ انسان شناسی فرهنگی وارد قرن بیست و یکم می شود[ با یک تعریف منعطف آغاز می کنیم:

جهانی شدنِ معاصر، عبارت است از جریان فزاینده تجارت، دارایی، فرهنگ، باور و انسان ها که به وسیله تکنولوژی پیشرفته ارتباطات و مسافرت و به واسطه گسترش جهانی سرمایه داری نئولیبرال ایجاد شده، جرح و تعدیل های بومی و منطقه ای و مقاومت هایی بر خلاف این جریانات وجود دارد.

این تعریف از چندین جهت با تعاریف دیگر تفاوت دارد. بسیاری از تعاریف، بی توجه به ابعاد انسان شناختی، به طور محض رویکرد اقتصادی دارند، مثلا ]تعریف جهانی شدن به این صورت:[ «رشد لیبرالی شدن تجارت و سرمایه گذاری بین المللی و در نتیجه آن افزایش یکپارچگی اقتصاد های ملی» (گریسوالد 2000) یا این تعریف از یک صاحب نظر علوم اجتماعی: «جریان های فراملی کالاها، سرمایه، تولید و تکنولوژی» (پتراس 1999). برعکس، تعریف من نه فقط بر سرمایه داری، بلکه بر نوع ویژه ای از سرمایه داری و نه فقط بر جریانات اقتصادی، بلکه همچنین بر جریانات فرهنگی و نه فقط بر جهانی شدن بلکه بر منطقه ای شدن و محلی شدن تاکید می کند. تقریبا همه تعاریف نوعی برتری به حوزه اقتصادی می دهند، اگرچه اقتصاد به عنوان فقط بخشی از نظام بزرگتر در نظر گرفته شده باشد. برخی تعاریف حاکی از افول یا حتی ناپدید شدن دولت-ملت هستند بدین معنی که توان و کارکردهای اولیه آن به عرصه بین المللی تفویض می شود. هرتعریفی که به کار گرفته می شود، جهانی شدن باید به عنوان یک پروژه جاری با تاریخی کهن در نظر گرفته شود. بنابراین، در تشریح جهانی شدن، استفاده از اصطلاحی همچون «معاصر[4]»  یا عبارت «مرحله ساری[5]» سودمند است.

جهانی شدن ممکن است همچون یک واقعیت تجربی، یک نظریه یا یک ایدئولوژی در نظر گرفته شود. در واقع، اینها با همدیگر مخلوط هستند، اما پژوهشگران مختلف گرایش دارند بر یک جنبه خاص تاکید کنند.

آنها که جهانی شدن را به عنوان یک مجموعه واقعیت ساده می دانند به داده های کمّی اشاره می کنند که «یک جهان شدیدا یکپارچه شده اقتصادی» را نشان می دهد، بازارهای ملی بیش از گذشته به روی تجارت بین المللی، منطقه ای و جهانی گشوده شده است، بازارهای پول فورا با هر جای جهان ارتباط برقرار می کنند، شرکت های فراملی پروسه های تولید و توزیع کشورهای بسیاری را از بین می برند، بازارهای کار بی نهایت سیال است، بی توجه به مرزهای ملی.

همان طور که دون کالب (2001:1) گفته: «اساسا ]جهانی شدن[ بیش از یک واقعیت جغرافیایی نیست: مردم و مکان ها در نتیجه جریان های فراملی فزاینده پول/کالا، اطلاعات/عقاید و انسان ها به گونه ای سراسری و متراکم به یکدیگر متصل می شوند.»

در حالی که رویکرد واقعیت دانستن جهانی شدن مدعی بی نیاز بودن داده ها از توضیح بیشترند، نظریه های دانشگاهی جهانی شدن می کوشند داده ها را درک کنند و منظق درونی سیستم را توضیح دهند: این داده ها چگونه برآمده اند؟ چگونه ساختار یافته اند؟ و تاثیرات آنها چیست؟ نظریه های پست مدرن هرگونه فراورایت را رد می کنند و اصرار دارند که اگر جهانی شدن وجود دارد، فقط در کردارهای روزانه در سطح محلی یافت خواهد شد. نظریه های مارکسیست (که ممکن است پست مدرن هم باشند) جهانی شدن را به عنوان آخرین سطح تطور سرمایه داری (جیمسون 1990) می نگرند. تاکیدهای نظریه پردازان از انباشتن منعطف پسافوردیست (هاروی 1990) تا هویت بخشی به یک طبقه سرمایه دارد جهانی (اسکلایر 1991) تا این ادعا که جهان به تمدن هایی با درگیری متقابل تقسیم شده است (هانتینگتون 1996) متغیر است.

ایدئولوژی یک جنبه اخلاقی به نظریه جهانی شدن می دهد. شکل غالب ایدئولوژی جهانگرا از آن نئولیبرالیسم اقتصادی است. نئولیبرالیسم، فلسفه نمیه رسمی دولت ایالات متحده، بانک جهانی و صندوق بین المللی پول و همچنین از آن بیشتر دپارتمان های علم اقتصاد دانشگاه ها و هزاران سازمان سیاسی و مالی دیگر همچون کمیسیون سه جانبه[6] است. این نظر وجود دارد که جنبه معینی از سرمایه داری جهانی مطلوب است، اگر کشورهای جهان سوم چند نسخه به کار ببندند استاندارهای زندگی رشد خواهد کرد. یکپارچگی اقتصادی بیشتر منجر به همکاری بیشتر مردم و کشورها خواهد شد، که منتهی به صلح جهانی می شود. انبوهی از ایدئولوژیست ها هم جهانی شدن را همچو یک بحران می نگرند، نظامی که نابرابری ها را سخت تر و مردم و کشورهای فقیر را حاشیه نشین می کند و نخبگانی هرچه متمرکزتر در عرصه ثروت و قدرت می آفریند (احتمالا بیشتر انسان شناسان به رویکرد اخی رتمایل دارند).

اقتباس از:

Lewellen, Ted C(2002). The anthropology of globalization: cultural anthropology enters the 21st century. Bergin & Garvey. PP: 7-9



[1] - Richmond

[2] - Fitstsearch

[3] - مترجم: اینجا به الفاظی اشاره شده است  که در ابتدای آن متن اصلی آمده اند: Globalacios, Globalasia, Globalatio, Globalemic, Globalescent, Globalactic, Globaloney…

این الفاظ بی معنی، به عنوان طنز و برای طعنه به بسامد بالای واژگانی از این دست به کار رفته اند که در سال های اخیر در علوم اجتماعی و.. رایج شده است، الفاظی همچون: globalization, localization, glocalization, grobalization و..

[4] - temporary

[5] -  current phase

[6] - the Trilateral Commission