رساله الرابع: العلم ضروری(بدیهی) و نظری

در مبحث علم (چه تصوری و چه تصدیقی) تقسیم بندی دیگری صورت می گیرد، بدیهی و نظری. این تقسیم بندی رویکرد ها و نظریات مختلفی را در بر می گیرد وعمده این اختلاف ها از جهت تقسیم آن است. که به طور مفصل در ادامه بیان می شود.

نظریه ی مشهور:

علم تقسیم می شود به نظری و بدیهی.

نظری: هرگاه عالم برای درک واقع، نیاز به فکر داشت علم وی نظری می شود - بدیهی: هرگاه عالم برای درک واقع نیاز به فکر نداشت، علم وی بدیهی است.

این تعریف چند ملزوم همراه خود دارد که به این شرح است:

* بدیهی و نظری از اوصاف قائم به عالم است. به این معنا که ابتدا باید عالمی را در نظر گرفت و با توجه به نسبت گزاره به عالم می توان بدیهی و نظری بودن گزاره و علم را متوجه شد.بنابراین قوام این نظریه به عالم اخذ شده است.

* با توجه به نکته ی اول، توجه و قوام به نظریه به عالم، بدیهی و نظری امور نسبی و متغیر می شود. یعنی گزاره ها نسبت به عالم ها بدیهی و نظری بودنشان متفاوت می شود و در نتیجه بدیهی و نظری امری نسبی تلقی می شود.

* انسان عالم یا علمش بدیهی و یا علمش نظری است این حصر عقلی است. (یحتاج الفکر و لا یحتاج الفکر)

* ملاک بداهت در تصور و تصدیق واحد است. با توجه به تعریف مشهور از تصور و تصدیق (مفهوم بدون حکم و مفهوم با حکم) ملاک بداهت عدم نیاز داشتن عالم به فکر است.

نظریه ی علامه مظفر

تعریف بدیهی: عدم نیاز داشتن عالم به فکر + در نظر گرفتن اسباب توجه در عالم (هو الذی لا یحتاج إلی الفکر و إنعام النظر... أنه لابد من توجه النفس بأحد أسباب التوجه...)

تعریف نظری: نیاز داشتن عالم به فکر + در نظر گرفتن اسباب توجه در عالم (هو ما یحتاج حصوله إلی کسب و نظر و فکر - إنعام النظر و إجراء عملیات عقلیه و معادلات فکریه...)

تعریف اسباب توجه: (یمکن حصر أسباب التوجه فی الامور التالیه)

1- انتباه: فرد باید نسبت به گزاره توجه داشته باشد. (فالغافل قد یخفی علیه اوضح الواضحات)

2- سلامه الذهن: شخص دچار اختلال ذهنی نباشد. (فإن من کان سقیم الذهن قد یشک فی أظهر الامور أو لا یفهمه)

3- سلامه الحواس: حواس ظاهری پنچگانه ی فرد باید سالم باشد. (وهذا خاص بالبدیهیات المتوقفه علی الحواس الخمس و هی المحسوسات.

4- فقدان شبهه: برای درک بدیهیات نباید برای انسان شبهه ایجاد شود. (أن یؤلف الذهن دلیلا فاسدا یناقض بدیهه من البدیهیات و یغفل عما فیه م المغالطه، فیشک بتلک البدیهه أو یعتقد بعدمها)

شبهه: به آن امر فاسد و باطلی گفته می شود که در ذهن ایجاد شده و سبب می شود شخص در بعضی امور واضح هم شک نماید.

5- عملیات غیر عقلی: برای دست پیدا کردن به بعضی از بدیهیات یکسری عملیات جوارحی و جسمی لازم است. (فإذا احتاج الانسان للعلم بشئ ألی تجربه طویله - مثلا - و عناء عملی، فلا یجعله ذلک علما نظریا ما دام لایحتاج ألی الفکر و العلمیه العقلیه)

* تعریف اولی: اولیات قضایایی هستند که عقل بدون سببی خارج از ذاتشان آن ها را تصدیق می کند. یعنی تصور دو طرف قضیه (موضوع و محمول) و نسبت بین آن دو کافی است تا عقل قضیه را تصدیق کند.

* از بیان مظفر می توان نتیجه گرفت که مظفر با قبول نظر مشهور تنها یک مورد اضافه می کند و آن هم اسباب توجه است. لذا این نظریه کامل تر از نظریه ی مشهور است.

اشکال فخر رازی: آیا ما علم نظری داریم؟ خیر. ما علم نظری نداریم.

استدلال: در تعریف علم حصولی داشتیم که حصولی، صورت معلوم عند العالم. این صورتی که از واقع گرفته شده است، یا هست و یا نیست. اگر این صورت واقع نزد عالم بود می شود علم و می شود، بدیهی. اگر هم صورت واقع نبود، دیگر علم نیست و می شود جهل. بنابراین علم نظری نداریم.

 

دیدگاه شهید مطهری به مسئله ی بدیهی و نظری:

شهید مطهری در منطق خود اشاره ای کردند به ملاک بداهت در تصور و در تصدیق. «تصورات بدیهی عبارت است از تصورات روشن و واضح که هیچ گونه ابهام در آن ها وجود نداشته باشد، برخلاف تصورات نظری که احتیاج به تشریح و توضیح دارند... تصورات بدیهی مثل، تصور وجود و عدم و وجوب و امکان و امتناع و ... . تصورات نظری مانند تصور انسان، حیوان ، حرارت و ...» و در مسئله ی تصدیقات ادامه می دهند «اما تصدیقات، ذهن در قضاوت و حکم میان دو چیز گاهی نیازمند به دلیل است و گاهی بی نیاز از دلیل است. یعنی گاهی تصور دو طرف نسبت کافی است که ذهن جزم و یقین بوجود یا عدم نسبت کند و گاهی کافی نیست، باید دلیلی در کار باشد تا ذهن میان دو طرف نسبت حکم کند. (تصدیقی بدیهی مانند 2×2=4 و تصدیقی نظری مانند 1245×356=؟...)»

از عبارت شهید مطهری می توان چند نتیجه گرفت:

1/ در بررسی بداهت تصوری و تصدیقی باید به سراغ معلوم رفت نه عالم. پرداختن به خصوصیت معلوم و نه عالم. بنابراین می توان نتیجه گرفت که بداهت یک تصور و یا یک تصدیق قائم به معلوم است.

2/ می توان نتیجه گرفت که بدیهی و نظری تصور و یا تصدیقی، دیگر نسبی و متغیر نیست. بلکه ثابت است. برخلاف دو دیدگاه قبل، مشهور و مظفر.

3/ ملاک بداهت در تصور و در تصدیق دیگر یکسان نیست. در تصور ملاک بداهت نداشتن تعریف است و در تصدیق نداشتن استدلال.

4/ اگر کمی بیشتر دقت کنیم خواهیم دید که در دیدگاه های گذشته دوران بین نظری و بدیهی بود. اما با توجه به دیدگاه شهید مطهری دیدیم که دوران میان علم جهل است. فرد یا عالم است و یا جاهل.

5/ زیر سؤال بردن روند تقیسم نظری و بدیهی در نظریات گذشته. در تعریف بدیهی و نظری در دیدگاه گذشتگان داشتیم که بدیهی یعنی عالم نیاز به فکر نداشته باشد و نظری یعنی عالم نیاز به فکر داشته باشد. این که جهت تقسیم در بدیهی و نظری از معلوم به عالم تغییر کرده خود جای پرسش است. و شهید این نوع تقسیم بندی را ارائه کرده است تا این تغییر را رعایت کرده باشد و وجه تقسیم مراعات شده باشد.

بنابراین با توجه به عبارت شهید مطهری می توان نقد وارده فخر رازی را بر نظر گذشتگان صحیح دانست. این که انسان یا علم دارد یا علم ندارد. اگر علم دارد علمش بدیهی و اگر علم ندارد جاهل است.

تعریف فکر:

باتوجه به این که در نظریه مشهور و علامه مظفر داشتیم که نیازمندی به فکر یکی از معیارهای اصلی بدیهی و نظری بودن است، بهتر است این مفهوم را (فکر) بیشتر آشنا شویم.

تعریف فکر: اجراء عملیات ذهنی بر روی معلومات حاضر در ذهن است بخاطر رسیدن به مجهولی که در ذهن حاضر نیست. (إجراء عملیه عقلیه فی معلومات الحاضره لأجل الوصول المطلوب - حرکه العقل بین المعلومات و المجهولات)

مراحل انجام فکر:

1) مواجهه و روبه رو شدن با مشکل (مواجهه المشکل أو المجهول)

2) شناخت نوع مجهول ( معرفه نوع المشکل)

3) حرکت عقل از مجهول به سمت معلوم (حرکه العقل من المشکل إلی المعلومات المخزونه عنده)

4) حرت عقل بین معلومات (حرکه العقل بین المعلومات للفحص عنها - حرکه دائریه؟؟؟)

5) حرکت عقل از معلوم به سمت مجهول (حرکه العقل من المعلوم الذی استطاع تألیفه مما عنده إلی المطلوب)

نکته: تنها به سه حرکت آخر می گویند فکر. (و هذه الادوار الثلاثه الاخیره هی الفکر)

نکته: حدس: ممکن است شخصی بدون فکر به یک مطلب نظری دست یابد، که به این پدیده حدس گویند. قوه ی حدس بی نیاز از دو حرکت اول است. و ذهن با یک حرکت از معلوم به مجهول می رسد. توضیح بیشتر حدسیات در اقسام بدیهیات.

نکته: با توجه به تعریف حدس، برای فردی که بدون فکر به مطلب می رسد، این فرد نسبت به آن گزاره علم بدیهی دارد. و علم بدیهی در این جا (حدسیات) نسبی می شود.

نکته: اشکالی را شهید مطهری در باب حدسیات به مظفر می گیرد که نشان از خروج مظفر از مبنای خود است که توضیح و تفسیر اشکال در باب حدسیات.